سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بیانیه‌ای با گرامیداشت سالروز حماسه بزرگ آزاد سازی خرمشهر تحولات و پیامدهای عملیات فتح خرمشهر را عامل ظهور الگویی کامل و موفق از اندیشه و مدیریت کلان راهبردی در عرصه های مختلف کشور دانست.

پس از شنيدن مژده عطيه الهي ؛ خطاب به مادر مي گويد :« اما من مژده بزرگتري براي شما دارم که ده روز ديگر موعد آن فرا مي رسد »

جانشین سازمان بسیج مستضعفین گفت: جنگ امروز جنگ سخت نیست، جنگ فرهنگی و اقتصادی است؛ امروز میدان جهاد به دست شما اصناف است، هم در بخش تولید و هم در بخش کسب و کار شما جهادگران جنگ جدید هستید.

زمستان سال 64 در عملیات والفجر 9 در ارتفاعات هزار قلعه سلیمانیه کردستان عراق در واحد تعاون لشگر قدس گیلان بودم و مسئولیت سه راس قاطر جهت انتقال مجروحین و پیکرهای مطهر شهدا از خط مقدم به عقبه را داشتم...

در عملیات فتح‌المبین از گروهی که به عقب برگشتند، جا ماندم؛ نقشه‌ای هم نداشتم؛ هوا تاریک می‌شد؛ سوخت بالگردم هم رو به اتمام بود؛ به بالای قرارگاه عراقی‌ها رسیدم؛ ظرف غذا دست‌شان بود و داشتند شام می‌گرفتند.

۳۱ سال است از رفتن بچه‌ام می‌گذره. تنها یک کیف ازش برگشت. گاهی که باهاش درد دل می‌کنم، می‌گویم: علی‌اصغر مادر یه نشونی از خودت بده، چشم‌انتظاری سخته مادر...

مسئول تقسیم غذای گردان مسلم رزمنده‌ای اعزامی از سپاه شهرستان رشت بود...

سال 1340 در خانواده مذهبي و عاشق امام حسين(ع) در شهرستان رودسر متولد شد. پس از گذراندن دوران كودكي شروع به نماز خواندن کرد.

شهید داود وثوقی را می گوییم. عشق به ولایت وشوق دیدار معشوق در او موج می زد. روزی ایشان را دیدم که ساک در دست اوست ولی این بار ساکش بسیار بزرگتر از دفعه قبل.

او مرتب التماس می کرد: "به جان صدام مرا آزاد کنید." قسم می داد، برای آزاد شدنش. با او با خشونت رفتار می کردند. من آنها را دلداری دادم و گفتم: "ما با احتمال شهادت به منطقه آمده ایم؛ اسارت که چیزی نیست."

یکی از جانبازان دفاع مقدس خود را به غرفه نشر «گرا» رساند و از کتاب‌های تازه ‌نشر پرسید؛ غرفه‌دار ضمن پاسخگویی به سؤالات وی گفت: «ما این کتاب‌ها را با قیمت بسیار پایین می‌فروشیم. سفارش حاج قاسم است»

شهید موسوی با ناراحتی به مادر خود می‌گوید: «مادر! پیش جدم شفاعتت را نمی‎کنم از بس دعا می‎کنی سالم برگردم! من تا نزدیکی شهادت می‎روم اما دعایی که برای سلامتی من می‎کنی، مانع می‎شود» آن‎قدر این جمله‎ها را تکرار کرد که گفتم: «باشد دیگر دعا نمی‌کنم، راضی‌ام به رضای خدا.»

این خاطره را همان سال 87 در اتوبوسی که راهی نور بود، از یکی از راویان نورانی شنیدم که خواندنش بعد از چهار سال هنوز مو به تنم سیخ می‌کند.

نفرات سه گردان حمزه، مالک و انصار با اینکه به غرب کارون منتقل شده بودند اما حتی یک تیر فشنگ هم نداشتند، در این وضعیت اسماعیل قهرمانی رفت در جمع نیروهای بسیجی گردان و سعی کرد آنها را آرام کند.

گردان زهیر بدجوری افتاد توی محاصره عراقی‌ها. در همین هنگام حاج حسین اسکندرلو سلاح خود را به دست گرفت و رفت بالای خاکریز از همان جا مثل جنگ‌های صدر اسلام شروع کرد رجزخوانی. او گفت: من حسین اسکندرلو، فرمانده گردان زهیر هستم.

اج‌ احمد تأکید داشت نیروها نباید متوجه شوند که برادر وزوایی شهید شده، این شد که یک چفیه سیاه روی صورت آقا محسن کشیدند و جسد او را با یک موتور تریل به عقب منتقل کردند.

«سفر آسمانی» برنامه اردویی نیم‌ روزه برای دانش‌آموزان تهرانی است که آنها در این ساعات از شهدا می‌گویند، می‌شنوند و زائر مزار شهدای بهشت زهرا(س) می‌شوند.

هشتم اردیبهشت، سالروز شهادت عقاب تیز پرواز آسمان ایران شهید سروان خلبان علی اکبر شیرودی است که ذکر نامش در صفحه پرافتخار تاریخ دفاع مقدس همیشه درخشان است.