جانبازی که بعد از ۱۰ سال کما به یاران شهیدش پیوست
جانباز دفاع مقدس «حسین عسگری» بعد از ۱۰ سال که در کما بود، امروز به یاران شهیدش پیوست.
اختصاصی/ فرمانده ای که به دیدارفرزندنش نرفت!+عکس
ازنوجوانی بارها به جبهه رفته بودو چندبارهم زحمی شده بود. به پدرش گفته بود ازدواج قفل شهادتش رو بازمیکنه و..... او فرمانده گروهان خیبر از گردان کمیل لشکرقدس گیلان بود. ...
ازاین یکی دست بکش ؛اینو باخودت نبر!
... قول داده بودیم که اگرتوفیق یافتیم ازمهندس محمدتقوی زاده یکی ازفرماندهان نامی استان دردوران دفاع مقدس برایتان بیشتربگوئیم .توفیق شدو ایشان هم مثل گذشته مارا مهمان کلمات نافذخودساختند که همه ی رازهای مگویش تقدیم شما راست قامتان .
اختصاصی / حجت الاسلام عباسی را باید «شهیدان رضوانخواه و اصغریخواه» توصیف کنند!
چندقدم ازاو دورنشده بودم که زوزه ی گلوله خمپاره ای آشفته خاطرم کرد . برگشتم ببینم به کجا اصابت کرده؛ دیدم سنگربرادرم درمیان آتش و دود است !! خودرا بربالین «کریم » رساندم ،برادرم را غرق درخون دیدم . اورا درآغوش گرفتم. گرد ازچهره اش پاک کردم . سرش را به زانوگرفتم .کریم خیره به چشمان من ،لبخندی زدو پرکشید !!.
شهیدی که مانند سیدالشهدا(ع) به شهادت رسید+عکس
صدای مناجاتهایش را میشنیدم، بعد از مدتی که مقداری از حجم آتش دشمن کم شد، متوجه شدم که دیگر از آن سمت، نجوای یا رب، یارب به گوش نمیرسد. به طرف سنگر حرکت کردم. ترکشی به گردن او اصابت کرده و سرش را کاملاً متلاشی کرده بود.
ناگفته های سردار شهید مهدی خوش سیرت
احرار گیل:داشتم خاطرات و مخاطرات شهدا رو ورق می زدم تا برایم تذکری باشد که برخوردم به این دلنوشته (سردارشهید خوش سیرت ) با خودگفتم شاید برای شما هم خاطره انگیز باشد ، تقدیم شما می کنم .گوارای وجودتان.
ما به گلوی گل سرخ ایمان داریم
مادرم بغضش را پیچیده است در یک بقچه که با خودم ببرم، همسرم اشکهایش را داخل شیشه کرده است، پسرم حنجرهاش را به من داده. دختر نوزادم این روزها بیشتر گلوی سپیدش را به من نشان میدهد، و دوستانم نفسهایشان را به بادها سپردهاند تا در مسیر کنارم باشند.
اختصاصی / ناگفته های سردار شهید خوش سیرت
داشتم خاطرات و مخاطرات شهدا رو ورق می زدم تا برایم تذکری باشد که برخوردم به این دلنوشته (سردارشهید خوش سیرت ) با خودگفتم شاید برای شما هم خاطره انگیز باشد ، تقدیم شما می کنم .گوارای وجودتان.