«رودسری ها» در اولین اعزام رزمندگان گیلانبه جبهه بعد رشت، بیشترین سهم از رزمندگان دو گروه اولیه اعزام به جبهه سرپل ذهاب را به خود اختصاص دادند و به گواه تاریخ با احتساب نیروهای موسوم به ۷۲تن مقام اول را در اولین ماه از جنگ تحمیلی.

۱۲/۷/۵۹ شب از نیمه گذشته بود که سردار شهید بروجردی به موقعیت ما آمد و گفت: فرمانده تان کجاست؟! یکی از بچه ها جلو رفت و سردارشهید محمودقلی پور و شهید تقی پور را معرفی کرد؛ آنگاه گفت: یک گروه از بچه ها را بفرستند حوالی پل داداش خان، دشمن از منطقه ی عمومی دشت ذهاب ، سرابگرم قصد نفوذ به شهر را دارد، اگر دیر بجنبید شهر سقوط می کند!.

یک قطعه عکس سیاه و سفید ۴*۳ پیدا کرد و آن را به من داد. گفتم علیجان پیغامى، وصیتى ندارى؟ در یک جمله کوتاه گفت: «بگو دخترم مریم را خوب نگه دارند.» غروب همان روز رگبار گلوله‏ هاى سربازان دشمن به پهلوها، کمر و پاهاى او اصابت کردو در منطقه موسیان، پایگاه زبیدات عراق به شهادت رسید.

برادران و خواهرانم: شما باید در محل الگو باشید زیرامسئولیت شما زیادتر است و خواهرانم با حجابتان مشت محکمی بر ضد انقلاب بزنید پس چنین کاری بکنید که تا انقلاب پیروز شود.

از پدر و مادرم می خواهم که هیچ ناراحتی برای بنده نداشته باشند البتّه اگر لیاقت شهادت را پیدا کردم، لیک می دانم که برایم گریه نمی کنند زیرا وظیفه اسلامی ایشان حکم می کند. فقط برایم دعا کنید که اگر در جبهه مردم جزء شهیدان به حساب آیم. برایم دعا کنید.

بدانیدکه حسین(ع) بخاطرچه جنگید؟اومرگ رابرزندگی ننگ ترجیح داد واوخواست که انسان آزاده باشد واستقلال پیداکند ومی خواست انسان در راه اللّه باشد، برای پیشرفت امّت خودگام بردارد وثمره زندگیش و مال خودرافداکرد.

آقا سجاد به کمال شخصیتی و فکری رسیده بود و آماده بود برای شهادت. خدا هم خواسته او را اجابت کرد.

شهادت، مرگی نیست که دشمن برمجاهد تحمیل کند، بلکه مرگ دلخواهی است که مجاهد با همه آگاهی وهمه منطق و شعور و بیداری و بینائی خویش ،خود انتخاب میکند.خداوندا! این انتخاب را که همراه با آگاهی و بصیرت و با تمام وجود انتخاب کردم بر من حلال گردان.

هرگز نبایدگریه کنیدکه،دشمنان اسلام نقطه ضعف ازشمابگیرند،باید همچون کوه استوارباشید وفقط بگویید، اگر اجازه بدهند، ما نیز به جبهه خواهیم رفت و در کنار دیگران مبارزه خواهیم کرد، دراین صورت در پیشگاه حضرت امام حسین(ع)و فاطمه ی زهرا (س) وهمه ی معصومین روسفید هستید.

شهید احمد فرجی مقدم سندی: من با قلبم و روحم وجانم تاآخرین نفس ،پشت سر امام ، این منجی زمان،این بت شکن عصر ایستاده و خواهم ایستاد وبه گفته ایشان، شهادت را به زیر بار استعمار رفتن ترجیح می دهم .

شهید محمدتقی عابدی: تمامی زندگی من مال پسر من رضا می با شد مرا شبانه دفن کنید به زن بچه من بدرفتاری نکنید پدر و مادرم و برادرم باید به وصیت نامه من عمل کنند. غیر از بانک به کسی بدهکار نیستم نه طلب دارم فقط رضای من راخوب نگهداری کنید.

شهید رجبعلی بخشی این بار توان و نیروی جوانی را در پیکار با دشمنان اسلام بکار گرفته بود و در این راه هم آنقدر شجاعانه رزم آرایی نمود تا سرانجام در تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۶ به آنچه که شایسته ی او بود یعنی کسب مقام شهادت دست پیدا کرد.

شهید لطفعلی حیدری به دلیل عدم وجود مدرسه برای تحصیل، کمبود شدید امکانات و مسافت زیاد روستا چناررودخان نتوانست به مدرسه برود و با رسیدن زمان سربازی‌اش، عازم جبهه شد و در دوران آموزشی نهضت سوادآموزی را فراگرفت.

ای قادر متعال من بخاطر رضا و خشنودی تو هر چیزی را بجان خریده ام‌. ای کاش بجای یک جان هزار جان داشتم تا در راه تو و مکتب تو اسلام عزیز فدا می‌کردم.

"حسین همدانی" پیش از انتصاب به فرماندهی لشکر قدس گیلان، آشنایی چندانی با گیلانی‌ها نداشت؛ اما در مدت زمان کوتاه و به دلیل اُنسی که او با نیروهای گیلانی گرفت، این نیروها توانستند در عملیات‌های مختلف درخشش داشته باشند؛ که اوج این درخشش‌ها از عملیات کربلای ۲ در سال ۶۵ آغاز شد.

طلبه شهید سید مجتبی حسینی در سال ۱۳۶۵ در شهر خون و قیام قم در جوار تربت پاک حضرت معصومه (ص) با انفجار بمبی که به دست جنایتکاران و منافقین کوردل کار گزارده شده بود بدرجه رفیع شهادت نائل گردیدند

... از شما میخواهم که همیشه رو در روی ضد انقلابیون و منافقین بایستید وبا آنها مبارزه کنید من واقعا پیش امام شرمنده هستم چون دیگر جانی ندارم به امام و اسلام هدیه کنم ای کاش هزاران جان داشتم وفدای اسلام وامام میکردم خداوند می فرماید(( اناالله وانا الیه راجعون ))

پدر و مادر مهربانم و همرزمان بنظرم این قطعه که باقی است آخرین و کاملترین حرفهای من می باشد که در طول زندگی و در این اواخر همیشه بدنبال آن بودم و امیدوارم در این هدف که همان اسلام عزیز می باشد از دریای بیکران شهادت بهره ای دریابم