مدیریت جهادی ، حفظ شان سپاه و صلابت فرماندهی از شاخصه های مهم سردارمحمدی بود
با شناختی که از سالهای دور با ایشان دارم باید بگویم که مدیریت جهادی ، حفظ شان سپاه و صلابت فرماندهی از شاخصه های مهم سردارمحمدی بود.
سردارمحمدی چهره ماندگار گیلان در دفاع مقدس است
فرمانده لجستیک لشگر قدس گیلان در دوران دفاع مقدس با ذکر خاطراتی از مجاهدتهای سردارهامون محمدی،گفت: با نام «حاج هامون» خاطرات ارتفاعات «گرده رش» برایم زنده می شود
سردار محمدی لباس پاسداری را وجه المعامله با دیگران قرار نداد
اشجری سردار محمدی را مطیع محض ولایت دانست و خاطر نشان کرد: او در دفاع از ولایت در دوران مسئولیت کم نگذاشت، به زیاده خواهان باج نداد و با منحرفان مقابله می کرد.
نامهسرگشاده «تحکیم وحدت» به محمدرضا باهنر
آقای باهنر! نمایندهای که با پول این و آن وارد مجلس شود همان بهتر که نماینده نشود
ارسال اتوبوسی گیلانی ها برای استقبال از رئیس جمهور
نگاهی به جدیدترین سفر استانی رئیس جمهور نشان می دهد که این مشی شاید در نگاه اول خوب به نظر برسد اما در دنیای عمل با شعار تفاوت های اساسی دارد.
اینا چه سر همدیگر را با «شیب ملایم» می تراشند!؟
هدیه نوروزی احرارگیل: در حاشیه نخلستانها و هوای تفتیده خرمشهر کنار بشکه های 220لیتری آب اینطوری دست به کارشدن؟! آقا! ما شدیم خوشه سه! برای فقرای قوم با شیب ملایم ...
بازخوانی زندگی نامه سردار حزب الله گیلان شهید حاج شیخ ابوالحسن کریمی
... سرانجام سيزده فروردين 1365 شب پرستان منافق ، از لانههاي تنگ و تاريك خود بيرون خزيده و در پناه تاريكي شب قامت استوار منادي قسط و عبد صالح خدا را در كنار «مسجد گلشاهي» لاهیجان آماج رگبار گلولههاي نفاق قرار ميدهند»
بنده اینکار را انجام می دهم!
... مرد میخواست حداقل دویست ، سیصد نفر رزمنده را از میان هزاران تیر و خمپاره که دشمن دیوانه وار بر سر بچه ها می ریخت عبور دهند .
نام پدردو شهید گیلانی که گفت مرا پدر «سه شهید» خطاب کنید چه بود؟
... هنوز سومین فرزندش شهید نشده بود در یک ملاقات بزرگ وقتی گفتند پدر دو شهید ... برآشفته شد و گفت: بگویید پدر سه شهید! آقا... هم شهید میشه...
نام این پدر بزرگوار و سومین فرزند شهیدش را ارسال کنید و هدیه نوروزی از احرار بگیرید
وقتی که لب می گشاید، زخم زبان تو امشب
خورشید جان می سپارد، بر شانه های تو ای کوه!
ای کاش لختی نجوشد، آتشفشان تو امشب
می جوشد این شعله تلخ، از استخوان تو امشب
رو نوشت روزها را، روی هــــم سنجــاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
با نگاهی سر شکسته، چشمهایـــی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
چه کسی میداند که تو در حسرت یک فردایی؟
معبودا
به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند . . .
هیچ چیز از ما نمی ماند مگر فریادها
جیب پیراهنی آغشته به خون را گشتند/ نامه ای را که به مقصد نرسید آوردند / نامه مثل جگر تشنه ی تو سوخته بود
قفل آن باز نشد هرچه کلید آوردند