باید جبهه را شناخت و به جنگ رفت جبهه حق و باطل را جبهه ایمان و کفر را جبهه مستضعفین و مستکبران را.

شهید پرویز رمضانیان سروندی: من خدا را شکرگزارم که مرا در لشکر اسلام قرار داده و در روی زمین و در بین این همه ملت ها از ملتی هستم که رسالت حکومت اسلامی امام عصر(عجل الله فرجه) به آن سپرده شده است.

وصیت نامه شهیدمحمود بکایی : گول جاه و مقام و زن و فرزند را نخورید که البته از ستمکاران خواهید بود، آهای کسانی‌که بر مسند قدرت، چون خزان لمیده‌اید ، بنگرید که آیا این مقام برازنده شما هست، اگر چه لیاقت ندارید، کناره بگیرید و خود را چون کنه بر مومنین و مصلحان نچسبانید تا در قیامت شرمنده شهدا نباشید.

خدایا به منطقه جنگی آمدم تا به شهادت برسم و به معبود ابدیم برسم و خدایا راضی به رضای توام.

خدایا این لیاقت را در من بوجود آور که جزء بندگان صالح  تو باشم و در روز قیامت همراه سایر شهدا پشت سر نبی اکرم حضرت محمد(ص) نماز بخوانم.

پدر شهید هریری از شهدای مدافع حرم می‌گوید: حسین در عملیات تدمر متوجه شد در آنجا تونل‌های زیرزمینی حفر شده است که پس از به اسارت درآوردن چند داعشی با حٌسن رفتارش موجب توبه آن‌ها شد و با کسب اطلاعات از آنها با انفجار تونل‌ها توانست انبار زاغه و تعداد زیادی از دشمنان را از بین ببرد.

«من‌ در حالی‌ این‌ وصیت‌نامه‌ را می‌نویسم‌ که‌ عازم‌ نبرد بر علیه‌ مزدوران‌ بعثی‌ و دشمنان‌ انقلاب‌ اسلامی‌ هستم‌.‌... ای‌ برادر و خواهر مسلمان‌، دست‌ از اسلام‌ و قرآن‌ برندارید

تا حال من مرده بودم و این لحظه آغاز جهاد است. این احساس را در خود می بینم که تازه دارم زندگی می کنم و این شهادت است که تولد دیگری بر من اهداء می کند.

شهید سیدمحمد یزدانی بدابی: وصیت نامه ام را ابتدا با چند سفارش کوتاه که ذیلاً آورده خواهد شد متذکر می شوم. (۵ سفارش به یاد پنج تن آل عبا بتوانیم برای اسلام مفید بوده و تمام نیروی خود را برای اسلام وقف کنیم.)

ایمان ما استوار و قلب ما مطمئن بود ما را گریه مادران داغدیده و زاری خواهران بی برادر و اشک سالخوردگان و آه خردسالان از راه راست خویش باز نمی‌گردانید و این همه موانع در جریان تصمیم ما موثر نبوده است. گرسنه بودیم، برهنه بودیم، پیاده بودیم، ولی هیچکدام در روحیه ما تاثیر نداشت.

«رسول جمشیدی» در هفتم آذر ۱۳۳۲ در شهرستان «بندرانزلی» دیده به جهان گشود و در تاریخ دهم آبان ۱۳۶۰، در آبدانان توسط نیروهای عراقی بر اثر سقوط بالگرد به شهادت رسید.

شهید امیر سرلشکر خلبان شهید «عبدالحسین حاتمی گزنی» یکی از خلبانان رشید نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران متولد رشت بود که توسط نیروهای بعث عراق زنده‌به‌گور شد.

نوجوانی روستایی بود، لباس جنگ و ابزار مرتبط با آن برای او بزرگ بود. جثه کوچکی داشت. وقتی دید حاج قاسم مانع حضور او در عملیات والفجر ۸ شده است، با همان جسارت یک بچه روستایی کاری کرد که حاج قاسم را متحیر ساخت.

همسر عزیزم، سعی کن به جواد درس قرآن بیاموزی و لباس شادی بپوشانی و آن را به جبهه برای اسلام بفرستی و به جواد عزیزم یاد بدهی همانند علی اکبر باشد، او را متکی بخود و مؤمن و از کودکی روح او را با قرآن و ذکر خدا الفت دهی . 

مادرم همچون کوه استوار در مقابل سختیها باشید که دشمن از استقامت شماست که به زانو در می آید و از پوشیدن لباس عزا خود داری کنید زیرا دشمن سعی دارد که همیشه شما را در عزا ببیند

وصیت شهید عسگر شهیدیان اکبر: اگر کشته شدم برای من گریه نکنید بلکه همیشه خندان باشید که چنین فرزندی داشته اید و برای وطن خود داده اید و برادرانم را لباس شادی بپوشانید و آنها را به راه راست هدایت فرمایید. مادرجان! شیرت را حلالم کن و برایم دعا کن.

وصیت شهید سیدهادی رادقاضیانی،رشت: سرانجام، هر کسی به قول خداوند انا لله و انا الیه راجعون. این شتری است که در خانه همه کس می خوابد پس چه بهتر که مرگ انسان شرافتمندانه و در راه خدا و مکتب باشد.

وقتى که من این وصیت‌نامه را می نویسم اشک شوق از چشمانم سرازیر مى‌شود، احساس آرامش عمیق در خود حس مى‌کنم، حس مى‌کنم که می توانم بدین وسیله نیز از پدر و مادر و دوستان حلالیت بطلبم و اگر خطایى از من سر زده مرا حلال کنند؛ زیرا من راه خود را یافته‌ام، چه شیرین و لذت‌بخش است در راه دین و میهن فدا شدن.