شهید لطفعلی حیدری به دلیل عدم وجود مدرسه برای تحصیل، کمبود شدید امکانات و مسافت زیاد روستا چناررودخان نتوانست به مدرسه برود و با رسیدن زمان سربازی‌اش، عازم جبهه شد و در دوران آموزشی نهضت سوادآموزی را فراگرفت.

ای قادر متعال من بخاطر رضا و خشنودی تو هر چیزی را بجان خریده ام‌. ای کاش بجای یک جان هزار جان داشتم تا در راه تو و مکتب تو اسلام عزیز فدا می‌کردم.

"حسین همدانی" پیش از انتصاب به فرماندهی لشکر قدس گیلان، آشنایی چندانی با گیلانی‌ها نداشت؛ اما در مدت زمان کوتاه و به دلیل اُنسی که او با نیروهای گیلانی گرفت، این نیروها توانستند در عملیات‌های مختلف درخشش داشته باشند؛ که اوج این درخشش‌ها از عملیات کربلای ۲ در سال ۶۵ آغاز شد.

طلبه شهید سید مجتبی حسینی در سال ۱۳۶۵ در شهر خون و قیام قم در جوار تربت پاک حضرت معصومه (ص) با انفجار بمبی که به دست جنایتکاران و منافقین کوردل کار گزارده شده بود بدرجه رفیع شهادت نائل گردیدند

... از شما میخواهم که همیشه رو در روی ضد انقلابیون و منافقین بایستید وبا آنها مبارزه کنید من واقعا پیش امام شرمنده هستم چون دیگر جانی ندارم به امام و اسلام هدیه کنم ای کاش هزاران جان داشتم وفدای اسلام وامام میکردم خداوند می فرماید(( اناالله وانا الیه راجعون ))

پدر و مادر مهربانم و همرزمان بنظرم این قطعه که باقی است آخرین و کاملترین حرفهای من می باشد که در طول زندگی و در این اواخر همیشه بدنبال آن بودم و امیدوارم در این هدف که همان اسلام عزیز می باشد از دریای بیکران شهادت بهره ای دریابم

اگر بنده شهید شدم مرا در گلستان روستایم (بیجارباغ) کنار قبر پدرم دفن نمایید در سر مزارم حاضر شوید و برای آمرزش اموات فاتحه بخوانید و در ضمن سهمیه باغ و خانه ام را به خواهر کوچکم بدهید و حقوقم را تا او شوهر نکرده به او پرداخت نمایید و بعد از شوهر کردن ، سپاه خودش تصمیم می گیرد .

یکی از دردناک ترین ایام دوران اسارت ، زمان وقوع زلزله در رودبار بود که نگرانی های بسیاری را برای بچه ها به لحاظ بی اطلاعی از سلامت افراد خانوادهایشان ایجاد کرد .

می‌گفت: نمی‌توانم در برابر وضعیت ناگوار شیعیان در سوریه و عراق آرام بنشینم. محمدحسین چهار سال قبل از شهادتش در تب و تاب اعزام به جبهه مقاومت بود. ابتدا نگران بودیم، اما کاری کرد که هنگام رفتن همه راضی شدیم.

... سیم های برق محوطه اردوگاه را از دیوارها بیرون کشیده و با استفاده از برق داخل پریزهای آسایشگاه و ابزاری ساده مثل یک تکه از پاشنه دمپایی پلاستیکی و یک درب قوطی حلبی نصفه شده و متصل کردن آن ها به سیم برق مذکور و قرار دادن آن در سطل چایی پلاستیکی آسایشگاه آبگرمکن برقی اسارتی درست می کردند و با سهمیه سه پارچ آب گرم حمام می گرفتند.

تیرماه ۶۷ عراق عملیات کرد و ما اسیر شدیم. با علی نجات و چند تا از بچه ها تشنه افتاده بودیم پشت خط دشمن، که دیدیم یکی از بچه ها را می آورند.مهدی زیاری بود؛ تیر به سینه اش خورده بود و ...

شهید غلامحسن جانی زاده در سال ۱۳۰۹ در روستای پس بیجار گفشه ( از توابع لشت نشاء) متولد و در خانواده ای مذهبی و در دامن مادری مؤمنه و پاک تربیت یافت . مادرش او را از همان دوران کودکی با قرآن و نماز و سایر مسائل شرعی آشنا ساخت .

۲۱ تیر ۱۳۷۰ به دنیا آمد، در ۲۱ سالگی لباس دامادی پوشید و ۲۵ سال بیشتر نداشت که پدر شد؛ اما در ۲۶ سالگی به قهرمان شماره یک ایران تبدیل شد و مدال نمایندگی شهدا را بر گردن بریده‌اش انداخت.

آخرین حرف من این است که ای پدر و مادر و خواهرم و برادرم تا آخرین قطره خون خود از اسلام و قران و ولایت فقیه دفاع کنند و انشاءالله پیروزی از آن جنودالله است. خدایا تو را به حق خون تمام شهدا قسم می دهم رهبر انقلابمان را تا انقلاب حضرت مهدی(عج) و در پناه امام زمان حفظ بفرما.

سرانجام پس از گذشت سه ماه از حضورش در مناطق عملیاتی در پانزدهم خرداد ۶۳در روستای انجیران مریوان به دست اشرار مسلح کومله کردستان شربت شهادت را نوشید و جاودانه گردید.

برادران و خواهران معلم؛ شما را به شهدای انقلاب اسلامی قسم مسئولیت بس خطیر خود را به نحو احسن انجام دهید و با خدمت نیکوی شماست که جامعه پاک و سالم می شود .

در بعدازظهر سی‌ام‌ اردیبهشت‌ ۱۳۶۴ هنگامی‌ که‌ از ارومیه‌ به‌ ظرف سنندج‌ با یکدستگاه‌ خودروی پیکان‌ در حال حرکت‌ بود، در سی‌ کیلومتری‌ دیوان‌ دره‌ ـ سنندج‌، در حالیکه‌ دو طرف‌ جاده‌ به‌ اشغال ‌ضدانقلابیون‌ درآمده‌ بود...

پدرم گفت: رمضانعلی پاسدار است، هر روز برای مأموریت به جایی می‌رود، سکینه نمی‌تواند همه جا همراه او برود، چون خودش نیاز به مراقبت دارد، استدلال دیگری هم داشت و می‌گفت: اگر رمضانعلی در جبهه جانباز شود، چه کسی باید از این دو معلول نگهداری کند؟