بار خدایا ! خجلت زده و شرمگینم از اینکه با کوله باری از گناه و معصیت به پیش تو می آیم یک عمر در خواب غفلت به سر بردم و نپنداشتم که تو نظاره گر اعمال منی تو جز نافرمانی چیز دیگر از من ندیدی.

از تو می خواهم ای آنکه مالک حاجتهای بندگان است وآنها به خواسته او بر آورده می شود و بر هرشخصی هر گونه ستمی کردم و دستم کوتاه است هرگونه که خواهش راضی کن .

روزی که شهید محمدرضا ربیعی زاده(حمود) در سوریه به شهادت رسید، نگین انگشتر فیروزه ای که از او به یادگار داشتم، مفقود شد.

خدایا از تو خواهش عاجزانه دارم که به خانواده من صبر داده و شفاعت اهل بیت(ع) را از سرشان کوتاه نگردان

بارالها ! دنیای شعار را رها کرده و به دنبال جهانی از شعور در کوهها و بیابانهای بی آب و علف جبهه پرسه می زنم . در حالی که روحم از درد صیحه می زند و وجودم از گرمای عشق آتش می گیرد .

هویت شهید گمنام مدفون در شهرک امام خمینی(ره) تهران پنج سال بعد از خاکسپاری توسط آزمایش DNA شناسایی شد.

از بچه ­های پاسدار؛ حمی د قربانی اعزامی از صومعه ­سرا، منصور روشن ضمی ر اعزامی از اقلید فارس، منوچهر شعبانی اعزامی از اسد آباد همدان که او شم سیاسی و فرهنگی بالایی داشت و در ایجاد جو دوستی و مودت بین اسرا، بسیار موثر بود.

یک لحظه یادم آمد که ایام فاطمیه است. دست دعا و نیازم را به طرف حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) دراز کردم و با تمام وجودم از او خواستم که نجاتم بدهد . نذر کردم . گریه کردم. التماس کردم .دعا کردم . در همین حال احساس کردم یکی از پشت لباسم را گرفت ،مرا بلند کرد و در آب اروند پرتم کرد. آن حالت را در هوشیاری کامل احساس کردم .

سرویس ایثار و مقاومت احرارگیل در سلسه مطالب مربوط به مناجات شهدای گرانقدر استان گیلان اینبار فرازی از مناجات شهید  حمیدرضا بزرگی – از شهرسنگر را تقدیم  شما «خاکریزی ها ...

روزی در چادر گروهی خود مشغول استراحت بودیم که به سراغ ما آمد و گفت : چرا بیکارید ؟ نگاهی به هم انداختیم و با زبان بی زبانی گفتیم : در حال استراحت هستیم . فورا دستور داد که از چادر ها خارج شویم . من و تعدادی از رزمندگان را به یادگیری قطب نما فرا خواند و بقیه را هم به ستاد آتشبار ضدهوایی تحویل داد و سفارشات لازم را هم کرد تا ما از زیر کار در نرویم .

خدایا ! حاضرم در این دنیا به خاطر تو به دست دشمنت در آتش بسوزم و خاکستر شوم ولی عاجزانه می خواهم مرا در آتش دوزخت نسوزانی .

خدایا ! در این میدان جنگ تیری که از سلاح من خارج می شود درست بر قلب کسی بخورد که واقعا دشمن مکتب و میهن من است .

خدایا ! تو بیشترین نعمت را به من دادی ، اما من بیشترین نافرمانی ها و معصیتها را انجام دادم . خدایا ! تو بزرگترین رحم کننده ای و من معصیت کار محتاج ترین به رحم و بخشش تو . خدایا !ُ نمی دانم از چه بگویم آیا از کثرت گناهانم که بر دوشم سنگینی می کنند ؟

قطعنامه‌ای که قرار است این هفته در شورای امنیت سازمان ملل مطرح شود، حاوی بندی است که بر اساس آن تحریم‌های «لغو‌شده» بین‌المللی، می‌تواند در فرآیندی نسبتاً ساده، به سرعت بازگردد.

محمدرضا رفیعی به عنوان کم‌سن‌ترین رزمنده که در ۹ سالگی به جبهه رفته و در زمان شهادت سن بیشتری داشته، در تاریخ جاودانه شده است.

«میثم» چه معصومانه سخن می گفت! آن قیافه و اینهمه افتادگی ؟! خوشه خوشه ی کلامش مژده وصل می داد . انگار ستونهای عرش روی اندام او استواربود وقتی که از خدا و حسین(ع) و ارزشهای انقلاب می گفت...

خداوندا ، دوستان من شربت شهادت یکی پس از دیگری نوشیدند . خداوندا ! چه می شود این توفیق را هم نصیب من سازی .

مادر لاله های پرپر شده ایران از همه خواست که حافظ و نگه دار آرمان های شهدا و خون والایشان باشند و به فکر تربیت فرزندانی سالم و صالح برای جامعه.