- پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل - https://ahrargil.ir -

جمعه های شهدایی احرار/ برگی از زندگی شهید مهندس شاپور رسول زاده/ شهرستان تالش

برگی دیگر از جمعه های شهدایی احرار، این هفته گروه ایثارو مقاومت پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل [1]،نگاه دل شما عزیزان را به زندگی نامه شهید ستوان سوم وظیفه مهندس شاپور رسول زاده به روایت پدر شهید توصیه می نماید.:

زندگی پسر به روایت پدر

وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

 شاپور رسول زاده دارنده شناسنامه ۱۶ در اول فروردین  ماه سال ۱۳۳۴ در خانواده مستضعف ولی دیندار و با اعتقاد و ایمان کامل به وحدانیت الهی در شهرستان هشتپر متولد شد پس از ۶ سال دوران طفولیت  به مدرسه رفت و از بدو طفولیت مخصوصا  از شروع به تحصیل هوش سرشار  و خدادادی در او نمایان گردید و سال به سال قبول و پس از  اخذ  گواهینامه ششم ابتدایی به دبیرستان راه یافت و در دبیرستان هشتپر به نمرات او کمتر از ۱۸ و ۱۶ نبود او بسیار  مودب و خوش قلب و مهربان بود و همیشه با لباس کهنه و تمیز و با قلبی پر از امید به خداوند متعال تحصیل می کرد

تا اینکه با نمره معدل بسیار خوبی  دیپلم  خود را گرفت گمان دارم شاگرد دوم شد چون هوش بسیار قوی داشت و اتکایش فقط به خداوند متعال بود با اینکه میدانست من یک کارمند شهرداری هستم با کمی  حقوق و با داشتن ۱۰  سر عائله نمی توانم او را راهی دانشگاه نمایم ولی در کنکور شرکت و در رشته کشاورزی قبول شد و به دانشگاه ارومیه  راه یافت وبا همان علاقه و ایمان به خداوند، که خدا کریم و رحیم است مشغول به تحصیل شد مهربانی عطوفت انسانی و زیرکی او در دانشگاه زبان زد دانشجویان بود با ۲ هزار ریال پولی که برایش  ماهانه می فرستادیم  با سختی زندگی می کرد ولی هیچ وقت از طاغوت طاغوتیان اطاعت  نکرد و پس از یک سال تحصیل در تابستان که دانشگاه تعطیل می شد  در هشتپر کارگری می نمود

و برای شرکت ساختمانی  و راه سازی شرکت  کرگانرود کارگری می کرد و پول کارگری را جمع می کرد و در اول مهر ماه به ارومیه می  رفت و با آن پول  کتابها و نوشت افزار مورد احتیاج را خریداری  می کرد فرزندم خیلی زحمت کشید ولی ناامید نبود و امیدش روزبروز به خداوند متعال زیادتر می شد مادرش بیش  از من مشوق او بود که تحصیل نماید و در دومین سال دانشگاهی با یک دختر سید از خانواده لیسار تم  حفظ آباد خلخال اردبیل به نام سیده معصومه قریشی ازدواج  کرد چون پول ارسالی من  و مادرش کفاف مخارجات زندگی و کرایه خانه را نداشت پس از فراغت از کار و تحصیل دانشگاه  چند سالی در ارومیه در کار شیشه بری  و سایر کارهای کارگری  می کرد

او هیچ  وقت لباس نو نپوشید و در مدت ۵ سال  تحصیل در دانشگاه از خوراک  و پوشاک در مضیقه بود اما امیدوار به خداوند . در هشتپر در تابستانها به مسجد می آمد و نماز خود را ترک نمی کرد و درزمان امام جماعت حجت الاسلام آقا نوری زاده و در نماز  جماعت شرکت می کرد و در ارومیه نیز به همین نحو و در این میان چون به حزب رخت آویز رستاخیز نام نویسی نکرده بود  مرتب مورد تعقیب ماموران جهنمی ساواک بود . او را در دانشگاه به صمیمت و مهربانی و زیرکی مشهور بود و هیچ وقت تابع ستم شاهی نمی شد و به جامعه  روحانیت مبارز احترام خاصی قائل بود و مبارزات  او با ستم شاهی در دانشگاه ارومیه از سال ۱۳۵۵ شدت پیدا کرد و در سال ۱۳۵۶ به اوج خود رسید و می گفت ایران  احتیاج به رهبری دارد. که مستضعفان را نجات دهد و این رهبر فقط آقای خمینی است و از آن سال شدیدا تحت تعقیب ساواک بود

ولی باهوش سرشار خدادادی داشت نتوانستند او را گرفتار سازند و مرتب از دلسوزی و عطوفت امام سخن می گفت و چندین بار به ما گفت  تنها  کسی که می تواند ایران و ایرانیان را از این به بی بندو باری  و از هم گسستگی نجات دهد آقای خمینی است تا اینکه در سال ۱۳۵۷ به هشتپر آمد و مبارزات خود را با سایر جوانان و مردم انقلابی این شهرستان شروع نمود و پس از اخذ دانشنامه خود از تیر ماه ۵۷ آشکارا از ظلم و ستم شاهنشاهی و مسئولان ستم شاهی سخن می گفت و در تمام راه پیمایی های و تظاهرات شب و روز با برادران و مادرش و جوانان انقلابی شرکت  فعالانه داشت پس از واقعه جمعه سیاه در مسجد جامع هشتپر از ظلم و ستم شاه فسادگر و ستم شاهنشاهی و دربار و دار و دسته اش  و دنیای شیطان بزرگ امریکا جنایتکار و سایر استکبار جهانی شرق و غرب پرده برداشت و بیش از یک ساعت نیم سخنرانی کرده و با توجه به فرمان تاریخی  امام مردم را به وحدت دعوت می کرد و همان روزهای مورد تعقیب مامورین ساواک آستارا قرار گرفت ولی او را از دید آنها پنهان کردند ولی صبر نکرد و به میدان آمد و گفت باید در صحنه حاضر شویم جان در مقابل اسلام و ایران که رهبری عادل و توانا مثل حضرت امام خمینی پرچم این نهضت بزرگ اسلامی را افراشته اهمیتی ندارد و شهادت در این انقلاب شکوهمند افتخاری بزرگ است 

در اوج مبارزات  اولین کسی بود که پرچم ننگین امریکا را در  میان جوانان برادران و خواهران مسلمان و انقلابی شهرستان هشتپر در بام مسجد جامع هشتپر به آتش کشید و تکبیر گویان ا…اکبر خمینی رهبر سرافرازانه به مبارزات انقلابی ادامه داد شاپور یکی از دوستداران  و هواخواهان واقعی امام امت  و پایداری جمهوری اسلامی  ایران بود و در تمام سخنرانیهایش  حضرت امام  خمینی را یگانه رهبر واقعی ملت مسلمان ایران و حامی مستضعفان ایران و جهان می دانست و عشق و علاقه او به امام و جامعه روحانیت مبارز و متعهد به انقلاب  اسلامی تمام شدنی نبود و همین عشق و علاقه بود که

در خرداد  ماه سال ۱۳۶۰ از اداره کشاورزی هشتپر به تهران رفت و با درجه ستوان دوم وظیفه پس از دوره آموزش به لشکر ۸۱ زرهی باختران منتقل  و به جبهه نبرد حق علیه باطل به سر پل ذهاب پادگان ابوذر گردان امید گروهان یک رفت و فعالیت جانبازی و شهادت و شجاعت و مبارزه او با بعثیون کافر صدام لعنتی در سر پل ذهاب به اوج خود رسید و در‌آخرین نامه که به دست ما رسید به تاریخ ۱۳۶۰/۶/۳ نوشته بود مادرش  و مرا و خانواده و خواهران و برادرانش را به صبر دعوت کرده بود و نوشته بود مادر، پدر انشاا…با پیروزی برگشتیم ویا چنانچه اگر شهید شدم زهی افتخار تا اینکه در تاریخ ۱۳۶۰/۶/۱۲ پس از مبارزه شجاعانه در میدان جنگ به درجه رفیع شهادت  نائل گردید و به بزرگترین آرزویش که شهادت بود رسید و در سر پل ذهاب بازی دراز شهید شد

و چون تربت اجساد این شهید در زیر آتش بود در تاریخ ۱۳۶۱/۵/۲۳ پیکر پاکش از پزشک قانونی تهران ترخیص و در تاریخ ۱۳۶۱/۵/۲۵ با تشریفات نظامی و دینی و مذهبی با شرکت  عظیم مردم مسلمان و همیشه در صحنه شهید پرور شهرستان هشتپر با شرکت روحانیون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تالش و ژاندارمری  تالش و بنیاد شهید انقلاب اسلامی طوالش و سایر ارگانهای دولتی و تمام برادران و خواهران مسلمان شهرستان هشتپر و حومه طوالش تشییع و در مزار  شهدا و در هشتپر دفن گردید.

                                                                               اللهم صل علی محمد و آل محمد

————————————————————————————————————————————————–