- پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل - https://ahrargil.ir -

نوروز«شهدایی» احرار/ برگی از زندگی حماسی شهیدترور کاسگل زبانبر شهرستان شفت

گروه ایثارو مقاومت پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل [1]؛نوروز (تعطیلات) امسال نیز با شما باشهدائیم؛نوروز«شهدایی» احرار/ برگی از زندگی حماسی شهید کاسگل زبانبر شهرستان شفت.

شهید کاسگل زبانبر فرزند رحمان در سال ۱۲۹۹ در روستای دوبخشر از توابع شهرستان شفت دیده به جهان گشود. در مبارزه علیه رژیم ستم‌شاهی فردی فعال و از جان گذشته بود و در زمانی که خادم مسجد اباصالح المهدی (عج) بودند کلاس های قرآن و مجالس مذهبی برپا می کردند و قرآن آموزان ایشان در حال حاظر  مربیان قرآنی در شهرستان شفت هستند. شهید زبانبر مورد اعتماد مردم و کسبه شهر بودند ، در اکثر اوقات ایشان مؤذن مسجد می شدند و مردم با صدای دلنشین و آهنگین وی نماز جماعت را اقامه می کردند. تا همین چند سال پیش نوار حاوی صدای دلنشین اذان ایشان همه روزه در هنگام اذان صبح از مؤذنه مسجد اباصالح المهدی (عج) پخش می شد .

شهید زبانبر همراه سایر دوستان در برپایی مجالس و اجتماعات نقش عمده‌ای داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی جهت تشکیل نهادهای انقلابی و برگزاری انتخابات به فعالیت پرداخت. با ایجاد حزب جمهوری اسلامی سرپرستی دفتر حزب را در شهرستان شفت عهده‌دار شد و با دستور حضرت امام خمینی مبنی بر تشکیل کمیته امداد امام خمینی (ره) مسئولیت این نهاد را در شفت بر عهده گرفت. فعالیت‌های شبانه‌روزی او کابوس دشمنان شد و سرانجام دشمنان قسم خورده انقلاب راهی جز به شهادت رساندن این پیر یاور انقلاب نداشتند و در شامگاه بیست و هشتم شهریور ماه سال ۱۳۶۰ در منزل و شبانه به دست منافقین کوردل به درجه رفیع شهادت رسید و بار دیگر مردم شفت را عزادار نمود.

خاطره ای از شهید زبانبر از زبان برادر سیدحسن ابراهیمی:

شهید زبانبر استاد قرآن بود که به دست منافقین لعنت الله علیه به مقام رفیع شهادت نائل آمدمردم خاطرات زیادی ازآن بزرگوار دارنند حقیر هم به تعدادی از خاطراتم از آن شهید اسلام اشاره می کنم.

الف: بعضی ازشب های ماه مبارک رمضان که با استاد بزرگوارم مرحوم حجت السلام والمسلمین حاج آقا مدرسی رحمت الله علیه به مسجد حضرت اباصالح المهدی عج می رفتیم شاهد بودیم که درحال نماز شب خواندن بود وقتی موقع اذان صبح می شد با اشتیاق وعلاقه عجیبی اذان می گفت.

ب: روزقبل از شهادت هم حقیر در جنب عکاسی اطلاعات سابق نزدیک بانک صادرات  بودم که برای آخرین بار در دنیا ایشان را دیدم و فقط بعد از سلام علیک و مصافحه بانگاهی که برایم عجیب بود فرمودآقاسیدحسن کار ما تمام شد ولی شماباشید= من بیچاره نمی دانستم چه می گوید اماشب درسپاه شفت نگهبانی می دادم که خبر آوردنند مشتی کاسگل راکشتند ومن گیج شده اسلحه را به برادری داده وگیج وگنگ شده بودم وهمش درفکر صحبت روز قبل ایشان بودم.

با یکی از همسایگان ایشان که منزلش نزدیک منزل شهید زبانبر بود هم صحبت شدم. وی گفت: شهید کاسگل زبانبر همیشه با کودکان و به ویژه نوجوانان ارتباط صمیمی و خوبی داشت. هر وقت ما به مسجد اباصالح المهدی (عج) می رفتیم با روی خوش از ما پذیرایی می کرد و به ما قرآن آموزش می داد. شبی که ایشان توسط منافقین به شهادت رسید من بچه بودم ولی می دیدم مردم سراسیمه و با حالت نگران جلوی منزل ایشان جمع شده بوده و بلند فریاد می زدند ( مُلا را کشتند …  مُلا را کشتند … ) آن شب برای من و خانواده ام خیلی سخت گذشت و ما تا صبح نگران و غمگین بودیم.

مردم به خاطر احترامی که با ایشان داشتند پیکر پاک و مطهر این مرد آسمانی را در اتاقی (داخل مسجد) جنب شبستان برادران مسجد اباصالح المهدی عج شهرستان شفت به خاک سپردند.