- پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل - https://ahrargil.ir -

۱۴۰۰/🌹نوروز «شهدایی» احرار/ برگی از زندگی حماسی شهید یوسف قنبرزاده سیاه اسطلخی، لوشان

گروه ایثارو مقاومت پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل [1]؛نوروز۱۴۰۰ را باشما با شهدائیم،/🌹نوروز «شهدایی» احرار/

..نوروز (تعطیلات سال ۱۴۰۰) امسال نیز همچون سال های گذشته با شما باشهدائیم؛/ همه روزه با؛ نوروز «شهدایی» احرار…
( انتشار وصیت نامه، زندگی نامه، تصاویر، خاطرات و مخاطرات شهدا، خانواده معظم شاهد،آزادگان،ایثارگران و… دوران طلایی دفاع مقدس) هر روز تا پایان تعطیلات نوروز ۱۴۰۰

آثار شهدای والامقام خود را برای ما ارسال کنید

بسمه تعالی
شهید یوسف قنبر زاده در ۲۵ اسفند ۱۳۴۲ در شهر لوشان چشم به جهان گشود پدر ایشان محمد اسماعیل نام داشت شهید یوسف قنبرزاده در یک خانواده ی مذهبی که از لحاظ سطح زندگی جزء طبقه متوسط بودند می زیست. پدر ایشان یک کارگر ساده ی کارخانه سیمان بود ایشان در همان دوران کودکی علاقه ی زیادی به کار کردن و کمک به پدر و مادر چه برای امرار و معاش و چه در خانه به مادر داشتند.

ایشان دوران تحصیل خود را در شهر لوشان گذراندن و با تلاش و پشتکار توانستند در سال ۱۳۶۱ مدرک تحصیلی خود را در رشته ی علوم تجربی دریافت کنند. شهید قنبر زاده فردی متعهد به خانواده و پایبند به اصول اخلاقی و دینی بودند و علاقه ی وافری به مادرشان داشتند.

همچنین شهید یوسف قنبرزاده به ورزش نیز علاقه مند بودند و بازی فوتبال را به طور جدی دنبال می کردند و توانستند موفق به دریافت و کسب مدال شوند. ایشان به خاطر خوش خلقی و رفتار نیک و پسندیده ای که داشتند دارای دوستان زیادی بودند. همچنین ایشان در خانواده و آشنایان مورد احترام و اعتماد بودند. شهید یوسف قنبرزاده در خانواده ای متولد شدند که دارای ۴ فرزند بود ایشان فرزند دوم خانواده بودند و علاقه ی زیادی به برادر کوچک خود مصطفی قنبرزاده داشتند.

بطوریکه در نامه های خود همیشه به پدر و مادرشان سفارش می کردند که مواظب مصطفی و خودتان باشید. زمانیکه عازم جبهه شده بودند به مادرشان می گفتند که اگر زمانی برایتان خبر آوردند که من شهید شده ام ناراحت مشوید.

عده ای شایع پراکنی می کنند و خبر اشتباه می آورند. شهید شدن سعادت می خواهد که نصیب هر کس نمی شود. بارها از خاطرات خودشان وقتی از جبهه می آمدند برای مادرشان می گفتند که عده ای از بچه ها شب عملیات در سنگر برای خانواده هایشان نامه می نوشتند و ناراحت بودند و گریه می کردند و من بین آنها می خندیدم و می گفتم قسمت هر چه باشد همان می شود.

برای مادرشان تعریف می کردند که یک شب در سنگر بودیم که به ما حمله شد و جوانیکه تازه ازدواج کرده بود بر اثر حمله ی عذاقیها و اصابت ترکش روی دست من جان به جان آفرین تسلیم کرد و شربت شهادت نوشید. شهید یوسف قنبر زاده هر زمان که به مرخصی می آمدند دوستانش را خبر می داد تا دور هم جمع شوند و با هم باشند. شهید قنبرزاده فرزند خوبی برای پدر و مادر و فردی احترام برای همسایه ها و دوستان و آشنایان بودند.

همیشه شب یلدا یاد و خاطرات شهید یوسف قنبرزاده برای مادرش زنده می شد شهید یوسف قنبرزاده در آخرین باری که به مرخصی آمده بود از مادرش عکس های پدر و مادر را گرفت و گفت که می خواهم این عکسها را یادگاری نگاه دارم و بعدها هر وقت که این عکس ها را نگاه می کنید مرا یاد بیاورید و بگویید که این عکس ها را یوسف از من گرفته بود و حال با شهادتش تنها خاطره ای برای من گذاشت.

شهید یوسف قنبرزاده آن شبی که به مقام شهادت رسید در حال نگهبانی بود و دوستانش می گفتند که آن شب یوسف خیلی خوشحال بود و با همه ی دوستانش شوخی می کرد و می خندید و تصمیم داشت که روز بعد را نزد خانواده اش برود.

ولی ناگهان خمپاره ای به وی اصابت کرد و ایشان را به لقاء پروردگار رسانید. شهید یوسف قنبرزاده همیشه می گفتند که ما باید پشت و حامی رهبری باشیم. چون دشمنان بسیاری داریم که نمی خواهند انقلاب ما پا بگیرد و سرانجام در تاریخ ۱۶ تیر ۱۳۶۳ در مریوان پنجوین جام شهادت نوشید و به مقام رفیع شهادت دست یافت. روحش شاد و قرین رحمت الهی باشد.
خداوندش بیامرزد.