- پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل - https://ahrargil.ir -

عملیات فتح المبین/ جات خالی بود حسن آقا…!

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل [1]،رزمنده گیلانی دوران دفاع مقدس شب گذشته خاطره ای از نبرد تن به تن رزمندگان اسلام در تنگه رقابیه عملیات سال ۱۳۶۱«فتح المبین» را درگروه واتساپی احرار… برای هم گروه های خود نوشت، باهم مرور می کنیم.

سلام علیکم
 عید سال ۶۱  تنگه رقابیه/ عملیات فتح المبین
…نای حرف زدن نداشتیم بعد دوشبانه روز بی خوابی و مقاومت شب قبل و نبرد تن به تن با عراقی ها در بالای قله ی سنگی تنگه ی رقابیه.
تازه ازدواج کرده بودم (به نیت حنظله شدن برای سومین بار قصد میادین نبرد کردیم ولی سلیمان صرد خزاعی شدیم و برگشتیم!!)
سردارشهیدیوسف سجودی عزیز فرمانده  گردان مان بود و فلاح نژاد هم فرمانده(یا جانشین) گروهان ما…در لشکر ۲۵ کربلا.
شب سختی را پشت سر گذاشته بودیم. بخصوص سیلی که تو اون تاریکی شب از یه عراقی بد بدن دشت کردم و چند متر از اون بالا تا وسطای قله پرت شدم با سرو کله ای …!(در آن تاریکی شب، یا گُمم کرد و یابا دیگران مشغول بود که فراموش شدم؛ وگرنه…!)
برای شب قبل(پاتک عراقی ها) در تنگه رقابیه یه کتاب باید نوشت.
…صبح یکی از هم محلی های خودم را دیدم که با یک گروه به کمک ما آمده بودن تا تنگه تثبیت بشه.او نیز از ته دره منو شناخت فریاد زد و احوالم را پرسید! چه حالی؟!؛ از گرسنگی ، تشنگی، بی رمقی و سرو کله خونین ثانیه ای هزار بار طلب مرگ می کردیم…!
دیدم اصرار داره … منم خودی نشون دادم تا باور کنه هنوز زنده ام.!
پرسید اوضاع چطوره؟ منم به سختی کلاه آهنی ام را روی نوک لوله اسلحه کلاش قنداق دار غنیمتی گذاشتم و کمی بالا بردم تا از نوک قله بیرون ترباشه…! بالا رفتن کلاه و شیلک با قناسه دوربین دار عراقی در کمین نشسته همان شد که کلاه پرت شد به پایین دره!!!(این کار بارها با اون عراقیه تمرین شده بود!)
گفتم: اوضاع ما اینه…!!🤣

بعدشم گفت: دیشب چه کردید شماها درتنگه رقابیه که همه جا صحبت از مقاومت و پیروزی شماست… زیر لب گفتم: بیا تا ببینی جای مشت،لگد و سیلی عراقی ها را… تی جا خالی بو حسن آقا!/ متقیان