گروه ایثارو مقاومت پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل [1]؛هرجمعه باشما با شهدائیم،🌹🌹جمعه های »شهدایی» احرار/ شهید حمزه علی غلامی، شهرستان رودسر: از این چند بیت شعر خوشم میاید روى کاغذ(آگهی) بنویسید
زندگی نامه شهید حمزه علی غلامی
نام : حمزهعلى
نام خانوادگى : غلامى
نام پدر: علىاصغر
تاریختولد : ۱۳۴۰/۱۰/۰۴
محلصدورشناسنامه : املش
تاریخ شهادت : ۱۳۶۴/۱۰/۱۰
نوع حادثه : حوادثمربوطبهجنگتحمیلى
شرح حادثه : حوادث ناشى ازدرگیرى مستقیم بادشمن-توسطدشمندرجبهه
استان : بنیادشهیداستانگیلان
شهر: ادارهبنیادشهیدرودسر
بسم الله الرحمن الرحیم
زندگینامه سرباز شهید حمزه على غلامى صمدآبادى بسم رب الشهداء و الصدیقین ـ
یکى از این سربازان به نام حمزه على غلامى که مدت ۲۲ ماه خدمت براى جمهورى اسلامى در تاریخ ۱۳۶۴/۱۰/۱۰ در پادگان جلدیان بر اثر بمباران به لقاءالله پیوست یادش گرامى باد.
حمزه على غلامى فرزند على اصغر غلامى صمدآبادى در سال ۱۳۴۰ در روستاى صمدآباد اشکور سفلى در یک خانواده مذهبى کشاورز پا به عرصه وجود گذاشت او در دوران کودکى در نزد پدر خود سواد خواندن و نوشتن را آموخت و نیز قرآن را نزد پدر یاد گرفت پدرش که از زمان جوانى زندگى را آغاز کرد شغل او مدح على(ع) و در ایام محرم و رمضان و در مجالس دیگر ذاکر اباعبدالله بود و مدت ۱۸ سال معلم مکتب قرآن بود، آرى از چنین پدر باید فرزندى پاک و متدین تقدیم اسلام و قرآن شود خصوصیات شهید حمزه على غلامى، او مانند پدر ایام سوگوارى حسین عزادارى میکرد و مرثیه میخواند و در بعضى از عروسیها با پدرش مدح على میخواند مدتى را در شهر قزوین مشغول کار بود و در بعضى مواقع به کار کشاورزى مىپرداخت و مدتى عمر خود را در روستاى اسماعیل گوابر گذراند که تا این راه امرار معاش نماید او در سن ۱۷ سالگى ازدواج نمود و داراى یک دختر شد و مدتى در چابکسر میرفت براى کشاورزى در شبهاى جمعه بچهها را که با او کار مىکردند جمعآورى مینمود و تشکیل دعاى کمیل وو توسل میداد و در منزل فردى ساکت و با نماز و متدین اکثر شبها مشغول مطالعه کتابهاى اسلامى مخصوصا ؟؟؟ میشد و علاقه زیادى به نوحهخوانى داشت و نوارهاى مذهبى زیادى میگرفت و علاقه شدیدى نسبت به نوارهاى مذهبى داشت و در بعضى از شبها ضبط صوت را حتى موقع خواب بالاى سر خود قرار میداد و با همان نحو میخوابید.
و موج صدا را ضعیف میکرد تا مزاحم افراد بقیه خانوادهاش نشود او یک بار که به مرخصى آمده بود مرثیه خوانده و هنوز نوارش موجود است هر موقع به مرخصى مىآمد به پدرش میگفت شما ۴۰ سال ذاکر اباعبدالله بودید سر سفره اباعبدالله نشستهاید اگر شهیدى تقدیم اسلام و قرآن کنید چقدر جالب هست اگر ما در خانواده خود شهید تقدیم اسلام نکنیم پس که باید بکند برادرانم یکى فرهنگى است و یکى هم روحانى و یکى هم مغازهدار است از چنین خانواده باید سهمى در این انقلاب داشته باشند او اخیرا به مرخصى امده بود و لباسهایى که در داخل صندوق بود همه را مىپوشید و وقتى که همسرش سوال میکند کهچرا تمام لباس خود را مىپوشد جواب میدهد خمس در گردنم نیاید و شاید لیاقت شهادت را پیدا کردم و اخلاق نیکوى او که چه در خانواده و چه در بیرون از خانواده همه را جلب توجه خود کرده بود. شهید حمزه على غلامى قبل از شهادت خود نامه براى پدر ارسال میکند، پدرم شبى در عالم رویا خواب دیدم که درمیان ساختمان بىسقف هستم و با جمعى نشستهایم ناگاه دود سیاهى بلند شد و همه ما را خفه کرد و شخصى دست مرا گرفت و گفت بلند شو من از خواب بیدار شدم پدرم اگر برنگشتم از من راضى باشید و افتخار کنید که چنین فرزندى در راه اسلام و قرآن دادهاید.
و او در نامه از همه برادران و مادر گوهر رضایى سید هاجر موسوى و از همسرش رضایت مىطلبد و دو ماه قبل از شهادت قبل از عملیات وصیتنامه براى برادر خود اویس غلامى تقدیم میکندو او درآخرین بار از خانواده خود خداحافظى کرد با برادرزاده خود رضا غلامى بود و او به برادرزاده خود میگفت این چند بیت شعر خوشم میاید روى کاغذ (آگهی)بنویسید.
طنین نعرهام برپا است مادر تفنگم بر زمین تنها است مادر
غریبانه نمردم در بیابان سرم بر دامن زهرا است مادر
و او به تاریخ ۱۳۶۴/۱۰/۱۰ شهید شد
روحشان شاد