- پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل - https://ahrargil.ir -

🌹جمعه های »شهدایی» احرار/ وصیت شهید شهید خیرالله ابراهیم خواه ،فومن: ای کاش من هزارها جان داشتم برای خدا و برای اسلام و قرآن فدا می کردم

گروه ایثارو مقاومت پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل [1]؛هرجمعه باشما با شهدائیم،🌹جمعه های »شهدایی» احرار/ وصیت شهید شهید خیرالله ابراهیم خواه ،فومن: ای کاش من هزارها جان داشتم برای خدا و برای اسلام و قرآن فدا می کردم.

شهید خیرالله‌ ابراهیم‌ خواه‌

شهید خیرالله‌ ابراهیم‌خواه‌ حلقه‌سری‌ فرزند علی‌ به‌ سال‌ ۱۳۴۰ در روستای‌ حلقه‌سر شهرستان فومن  تولد یافت‌. درسال‌ ۱۳۴۷ در دبستان‌ ابتدایی‌ گوشلوندان‌ ثبت‌ نام‌ کرد و شروع‌ به‌ تحصیل‌ نمود. پس‌ از طی‌ مقطع‌ ابتدایی‌ و راهنمایی‌، وارد دوره‌ متوسطه‌ شد و این‌ دوره‌ را در دبیرستان‌ شهید عبدالکریم‌ ابراهیمی‌، تا قبولی‌ سال‌ سوم‌ نظری‌ ادامه‌ داد.
شهید ابراهیم‌خواه‌، سال‌ دوم‌ دبیرستان‌ بود که‌ انقلاب‌ اسلامی‌ در سال‌ ۱۳۵۷ به‌ اوج‌ خود رسید و پیروز شد. پیش‌ از اینکه‌ سال‌ آخر دوره‌ متوسطه‌ را به‌ پایان‌ برساند، در سال‌ ۱۳۵۹ داوطلبانه‌ از سوی ‌ارتش‌ و از یگان‌ لشکر ۲۸ سنندج‌ کردستان‌، به‌ جبهه‌ رفت‌ و همانطور که‌ در سالهای‌ انقلاب‌، حضوری‌ سبز و فعال‌ داشت‌، در مناطق‌ جنگی‌ نیز این‌ حضور را سبزتر و گسترده‌تر نمود.
دوران‌ آموزشی‌ را در کرمان‌ به‌ پایان‌ برد و مدت‌ ۲۱ ماه‌ در غرب‌ کشور، در شهرهایی‌ چون‌: بانه‌، مریوان‌ و سردشت‌، به‌ مبارزه‌ با دشمنان‌ داخلی‌ و متجاوزین‌ عراقی‌ پرداخت‌. در طول‌ جنگ‌، چندبار مجروح‌ شد، ولی‌ جبهه‌ را رها نکرد و همواره‌ در میادین‌ نبرد حضوری‌ فعال‌ داشت‌.
این‌ شهید بزرگوار پس‌ از ماهها حضور در مناطق‌ جنگی‌، سرانجام‌ در طی‌ یک‌ عملیاتی‌ که‌ در ساعت‌ دو بامداد ششمین‌ روز از تیر ماه سال‌ ۱۳۶۲ صورت‌ گرفت‌، در محور سردشت‌ در ناحیه‌ای‌ موسوم‌ به‌ «دوپازا» مفقود شد و آسمانی‌ گردید. پیکر پاکش‌ حدود ۹ سال‌ در آن‌ منطقه‌ ماند، تا اینکه‌ شناسایی‌ و به‌ زادگاهش‌ انتقال‌ داده‌ شد.

متن وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب خیرالله ابراهیم خواه .ستایش خدای یکتاو درود و سلام بر محمد (ص) بنده و رسول او آغاز می کنم سلام بر تو ای پدر و مادر عزیزم اکنون که مشاهده می کنید که اسلاممان در حال نبرد است باید در این میدان الهی راه یابم. و امید از خدا دارم تا در این راه فاتح و شاد سرور و در بازگشت با قلبی آکنده از و ندای پیروزی بر لبانم به آغوشتان بازگردم. انشاءالله
و اکنون که در جهاداصغر هستم و امیدوارم در جهاد اکبر موفق باشم و آنچه را که اسلاممان می خواهد در کارهایش کوشا باشم. و سرباز خوبی به مکتبم که اسلام است شدم و پدر جان از اینکه خبر شهادت مرا برای شما آوردند. مبادا که ناراحت شوی و خم به آبرو بیاوری آنچنان مقاومت خود را نشان بده تا دشمن بداند که من کور کورانه در این راه مقدس نرفته ام. و تو ای مادر مهربانم درست است که ۲۰ سال برایم زحمت کشیده ای و مرا بزرگ کرده ای و طاقت شنیدن خبر شهادت فرزندتان را نداری ولی این را بدان که باید صبر و استقامت داشته باشی مادرجان توانستی و نمی کنی از اینکه نتوانسته ای در مهمترین برهه از زمان که اسلام عزیزمان در دست دشمنان جهانخوار و موردعلامت گوناگون گروهکهای عصر شب قرار گرفته است و شما نباید یک قربانی ناقابل را اهداء کنید شاید و پیروز باشد؟ 
ای کاش من هزارها جان داشتم برای خدا و برای اسلام و قرآن فدا می کردم تااسلام عزیزمان را از دست دشمنان نجات می دادم
 و شما ای خواهرانم نمی دانید که حسین (ع) در زمین کربلا چکار کرد ، و مصیبتهای زینب سلام الله علیها را یاد کرده ای؟
آیا فراموش کرده ای که زینب سلام الله علیها فریاد حسین را در جلوی جباران تاریخ اقامه کرد و مزدوران را رسوا نمود.
امیدوارم مثل زینب سلام الله علیها باشید و مبارزه کنید . ان شاالله