- پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل - https://ahrargil.ir -

🌹جمعه های »شهدایی» احرار/ درس سختی که پاسدار ۱۹ ساله به ضدانقلاب داد

گروه ایثارو مقاومت پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل [1]؛ هرجمعه باشما با شهدائیم،/🌹جمعه های »شهدایی» احرار/درس سختی که پاسدار ۱۹ ساله به ضدانقلاب داد.

🌹می‌خواهیم هر جمعه کار را با تبرک و مدد از این عارفان عاشق آغاز کنیم و با نامی و یادی از این ستاره‌ها شب کنیم ؛باشد که ادای دینی بر آن همه رشادت، شهامت، مجاهدت و …ان شاءلله.

جنایت‌‌های گروهک‌های ضدانقلاب در غرب کشور تمامی نداشت. باید نیروهای پاسدار و مردمی جلوی جنایت‌هایشان می‌ایستادند تا آرامش در منطقه حاکم شود. یکی از نیروهای پاسدار که در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی در سنندج جلوی جنایت‌های کومله ایستاد، آقای موسوی است. او از نیروهای بسیجی داوطلب بود که از سال ۵۸ عضو بسیج [2] شد و از سال ۶۰ وقتی که ۱۶ ساله بود، در بسیج بیجار فعالیت‌های متعددی از جمله ایجاد امنیت در غرب کشور را آغاز کرد. او آبان ماه سال ۶۰ به اسارت کومله درآمد که این اسارت یک سال طول کشید. در این مدت ۵ بار به شدت شکنجه شد تا اینکه بعد از یک سال توانست از زندان کومله جان سالم به در ببرد.

موسوی بعد از آزادی دیگر آرام ننشست و وارد سپاه بیجار شد و مسؤولیت پایگاه‌ سپاه در روستای خوش‌مقام را بر عهده گرفت. او درباره ورود به سپاه بیجار می‌گوید: ۴ روز بعد از آزادی دوباره به سپاه بیجار رفتم و سلاح به دست گرفتم. فرماندهان من را به پایگاه سپاه در روستای خوش‌مقام فرستادن، باید حواسم را جمع می‌کردم چون ضدانقلاب از هر طرف که می‌توانستند به ما ضربه می‌زدند.


تصویر سمت چپ آقای موسوی ساعتی بعد از آزادی از اسارت کومله

شهادت ۱۲ نیروی ژاندارمری به دست کومله

او درباره یکی از جنایت‌های ضدانقلاب در پایگاه ژاندارمری جعفرآباد بیان می‌کند: یک شب کومله به  پایگاه ژاندارمری جعفرآباد از توابع بیجار حمله کرد و حدود ۱۲ نفر از نیروها را به شهادت رساند و تعداد زیادی از نیروهای سپاه را اسیر کرد. آن‌ها سلاح‌های پایگاه‌ را هم به غارت بردند. برای همین ما آماده‌باش بودیم. بعد از ۲۰ روز یکی از مردم منطقه به ما اطلاع داد که کومله برای شناسایی به خوش‌مقام آمده‌اند و امکان دارد فردا یا پس فردا به این پایگاه حمله کنند. ما این قضیه را به بیجار اطلاع دادیم و حدود ۷ نیروی پاسدار و سلاح کالی ۵۰ برایمان آوردند. نیروهای پاسدار آن شب به عنوان نیروی کمکی در پایگاه خوش‌مقام ماندند. اما ضدانقلاب وقتی می‌بیند که ما قضیه حمله‌شان را فهمیدیم، آن شب عملیاتی انجام ندادند.

شهید پایگاه خوش مقام

ناخوش‌ترین شبی که برای کومله رقم خورد

نیروهای ضدانقلاب دست‌بردار نبودند و عواملشان را در نقاط مختلف مستقر می‌کردند تا در شرایط مناسب حمله‌ کنند. آن‌‌ها وقتی دیدند که نیروهای کمکی سپاه به بیجار بازگشتند، آماده حمله شدند. حمله‌ای که برای همیشه در خاطر کومله ماند و مقاومتی به یادماندنی که برای نیروهای سپاه رقم خورد.

موسوی درباره حمله کومله به پایگاه خوش‌مقام و مقاومت تعدادی از پاسداران می‌گوید: شرایط منطقه ناامن بود و باید نیروهای پاسدار و مردمی شب‌ها در بالای پشت‌بام نگهبانی می‌دادند. مردم روستا خودشان داوطلبانه به پایگاه خوش‌مقام می‌آمدند. در آن پایگاه ۵ پاسدار داشتیم که یکی از آن‌ها اهل روستا بود و بقیه از سپاه بیجار آمده بودند. ۲ نگهبان از اهالی روستا که مسن بودند را در اول  شب برای پاسبانی گذاشتیم، یکی از آن‌ها چشمش‌ خوب نمی‌دید و دیگری گوشش خوب نمی‌شنید. شب ۱۴ مردادماه سال ۱۳۶۲ من آماده حمله ضدانقلاب بودم و به همکارمان گفتم به پشت بام می‌روم تا آنجا بخوابم؛ اگر تحرکی احساس کردی به من بگو. مدرسه قدیمی خوش‌مقام را تبدیل به پایگاه سپاه کرده بودیم و یک خمپاره ۶۰ در حیاط پایگاه گذاشته بودیم.

شهید پایگاه خوش مقام

وی ادامه می‌دهد: آن شب ضدانقلاب نردبانی را کنار دیوار گذاشته و ۲ نفرشان وارد محوطه پایگاه سپاه شده بودند. یکی از نیروهای ضدانقلاب پشت شیر آب و دیگری پشت خمپاره ۶۰ پنهان شده بود. امداد غیبی را آن شب دیدیم. همان شب خواب دیدم یک آقا چراغی در دست دارد و روستا را روشن کرده است. با دیدن این خواب، بیدار شدم و پرسیدم: «مشهدی برات» چه خبر است؟ در همین حین یکی از اهالی روستا را در کوچه دیدم و از او پرسیدم از کجا می‌آیی؟ گفت: من را برای شام دعوت کرده بودند و دارم به خانه‌ام می‌روم، اما حال و هوای روستا ترسناک است و سگ‌ها به شدت پارس می‌کنند. من گفتم اگر می‌ترسی بیا داخل پایگاه. گفت نه به منزل می‌روم زن و بچه با صدای این سگ‌ها می‌ترسند.

موسوی ابراز می‌دارد: آن فرد رفت و دوباره نگهبانان را صدا زدم و پرسیدم: غلام و برات کجا هستید؟ یک دفعه ضدانقلاب ریختند داخل پایگاه و همه جا را به رگبار بستند. غلام به پشت‌بام آمد. نصرالله قربانی هم به پشت بام آمد و یکی دیگر از پاسدارها که می‌خواست با نردبان به پشت بام بیاید، او را زدند و از روی نردبان افتاد و شهید شد. در این حمله نصرالله قربانی هم شهید شد. من ماندم و آقای میرزایی.

شهید پایگاه خوش مقام

مقاومت پاسدار ۱۹ ساله

آن شب برای نیروهای سپاه خوش‌مقام شب سخت و سرنوشت‌سازی رقم خورد، نباید تسلیم ضدانقلاب می‌شدند. موسوی که در آن زمان یک نیروهای پاسدار جوان و ۱۹ ساله بود، چنان مقاومتی می‌کند که امروز هم یکی از اعضای گروهک کومله از آن شب به عنوان ناخوش‌ترین شب عملیاتی عمرش یاد می‌کند.

موسوی درباره مقاومت در مقابل نیروهای کومله می‌گوید: با توجه به اینکه آماده حمله ضدانقلاب بودیم،‌ من از قبل نزدیک به ۸۰ قبضه نارنجک را آماده گذاشته بودم. نزدیک ۳۰ قبضه نارنجک را دور تا دور پایگاه ریختم. تیربار را آماده کرده بودم. ۲ نفر زنده مانده بودیم. یک طرف پایگاه را من مدیریت می‌کردم و طرف مقابل را پاسدار دیگری به نام غلام. اگر با تیربار بیشتر از ۲۰۰ تیر پرتاب کنیم، گیر می‌کند. اما آن شب به مددالهی نزدیک ۳۰۰ تیر پرتاب کردیم و توانستیم حدود ۵۲ نفر از ضدانقلاب را به هلاکت برسانیم  که  ۳ ـ۴ نفر از فرماندهان کومله در این جمع به درک واصل شدند.

شهید پایگاه خوش مقام

وی می‌افزاید: بعد از این مقاومت، ضدانقلاب پا به فرار گذاشتند. صبح که نیروهای سپاه به خوش‌مقام آمدند و در اطراف روستا گشت زدیم و دیدیم که ضدانقلاب، گاراژ را برای خودشان بهداری کرده بود. آنجا پر بود از باند پانسمان آغشته به خون کومله‌ها. اگر چه آن شب خیلی سخت گذشت اما توانستیم انتقام مردم بی‌گناه و همرزمان‌مان را بگیریم. در آن شب همرزمان‌مان از جمله شهید توفیق مرادی، شهید نصرالله قربانی، شهید موسی مرادی، شهید بهرامعلی قلی‌زاده به شهادت رسیدند.

صحبت‌های یکی از اعضای کومله درباره عملیات پایگاه خوش‌مقام

یکی از اعضای کومله که در عملیات پایگاه خوش‌مقام حضور داشت، آن عملیات را بدترین عملیاتی می‌داند که در آن حضور داشته است. او در صحبت‌های خود از کشته‌شده‌های کومله به عنوان شهید یاد می‌کند، کشته شده‌هایی که روزی آرامش را از مردم منطقه کردستان گرفته بودند و خون بسیاری از زنان و مردان بی‌گناه را مباح می‌دانستند.

روایت یکی از اعضای گروه کومله از ناخوش‌ترین شب آن‌ها

این عضو گروه کومله این گونه آن شب را روایت می‌کند: در آن شب سه تا از نیروهایمان شهید شده بودند از جمله شهید والی و یدالله و خلیل. با پیشروی، ۳ نفر دیگر مجروح شدند. وضعیت ما خوب بود. ۲ تیم بودیم. این طرف و آن طرف مقر یک انبار بود. آن طرف مقر یک نگهبان رفت و آمد می‌کرد. ما ۱۰ دقیقه‌ای منتظر بودیم شهید قادر (همان ضدانقلابی که با لباس روحانیت به روستاها می‌رفت و مردم را فریب می‌داد) دستور تیراندازی بدهد. ما بمب دستی داشتیم که با فیتیله [4] کار می‌کرد. اما کل فیتیله‌های نم کشیده بود و آن بمب‌هایی که در ۳ ـ ۵ ثانیه منفجر می‌شدند،‌ عمل نکردند. باید در را باز می‌کردیم و در طوری بود که رو به انبار بود. اگر کسی با آرپی‌جی می‌زد، آتش به عقب بر می‌گشت و کشته می‌شد؛ ولی افراد حاضر بودند که این کار را بکنند. اما کمال اجازه نداد و ناگهان دستور عقب‌نشینی داد. ما خیلی تعجب کردیم و حاضر به عقب‌نشینی نبودیم. او عصبانی شد و ما را به زور به عقب کشید. این عملیات ناخوش‌ترین عملیات بود، چون من و والی و یدالله و خلیل باهم رفاقت داشتیم. بعد از عملیات خوش‌مقام، ما به مقرهای خودمان برگشتیم.