- پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل - https://ahrargil.ir -

دوازده سال انتظار چنین روزی را می کشیدم

 گزارش خبرنگار گروه ایثار و مقاومت پایگاه خبری تحلیلی احرارگیل [1] از پای دل کربلایی عزت اله علی پرست پدر خانم سردار سپاه اسلام شهید سجاد طاهرنیا ،

…  برای عرض ارادت به یخسازی رشت، کوی شهید خجسته ،شهرک توحید خدمت خانواده های بزرگوار و گرامی “طاهر نیا و علی پرست” رسیدیم تا ره توشه ای هرچند اندک برای قیامت  جمع آوری کرده باشیم.

ارادت قدیمی  باعث شد تا بیشتر از حد انتظار ،  وامدار کلامش باشیم.  اگر چه خیلی وقت ها بغض مانع کلامش می شد

خیلی به آقا سجاد اونس داشت این را می شد از اشکهای پی در پی اش درک کرد. می گفت: آقا سجاد با همه فرق می کرد «متانت، ادب و حیایش» شیفه ام کرده بود.

گفت: همیشه آرام و شمرده سخن می گفت انگار که  هیاهویی در دل ندارد!

کربلایی عزت اله علی پرست که خود روزگاری بارها تا دم شهد شیرین شهادت در طول دوران دفاع مقدس پیشروی کرده بود، گفت: کسانی که به خدا و قیامت اعتقاد دارند می دانند که شهادت هزینه نیست بلکه هدیه ای الهی به اهل یقین و اهل دل است. شهادت همه ش درآمد است. چه کنیم که درک این معنا برای ما خاکیان سخت شده…

بعد از لختی؛ چشمانش دوباره خیس شد گریه اش را دوباره شکست و کم کم اشک جاری شد؛ گفت: درطول ازدواج آقا سجاد با دخترم حتی یک بار ندیدم پیش من یا مادرخانمش کوچکترین سهل انگاری داشته باشد. اخلاق و آداب اسلامی برایش خیلی اهمیت داشت. اقرار می کنم که با این سن کم اش درس آموز من بود.

به مرخصی که می آمد برنامه اش این بود که بامن به مسجد محل برویم تا نماز را حتماً به جماعت بخوانیم.

علی پرست که خود از پیشکسوتان سپاه پاسداران است و در خوشنامی بین همکاران و مردم منطقه خوش درخشیده ؛ ادامه داد: آقا سجاد اهل «تمیز» بود . به واجبات بسیار علاقه داشت و با جدیت رعایت می کرد اگر متوجه می شد خانواده ای خمس مال خود را نمی دهد به دعوتش لبیک نمی گفت…

کربلایی علی پرست برای چندمین بار چشمانش بارانی شد؛ اینبار اما گریه امانش را برید به خود که آمد گفت: آقا سجاد و آقا مظاهر(پسرش) بیشتر اوقات باهم ماموریت می رفتند هروقت این دو قصد ماموریت داشتند چه داخلی و چه برون مرزی این ها را می نشاندم و می گفتم: روحیه جنگ و مبارزه خود را حفظ کنید تمرکزتان فقط برای خدا باشد در صحنه نبرد هرکز از یاد خدا غافل نباشید. فقط برای خدا مبارزه کنید. در واقع من دوازده سال است که انتظار این روز را داشتم حتی برای آقا مظاهرم.

 ولی آقا سجاد این بار رفتنش طور دیگری بود….با اینکه می دانست خداوند قرار است به او فرزندی مرحمت کند ،شهید-سجاد-طاهر-نیا-۱ [2] به اختیار و داوطلب رفت.

بعد حدود بیست روز خداوند «محمد حسین» را به آقا سجاد هدیه داد که …/ گریه مانع کلام و ادامه گفتارش شد. … و ما هم در حسرت ادامه گفتارش!

قبول باشه آقا عزت… قبول