اینا چه سر همدیگر را با «شیب ملایم» می تراشند!؟
هدیه نوروزی احرارگیل: در حاشیه نخلستانها و هوای تفتیده خرمشهر کنار بشکه های 220لیتری آب اینطوری دست به کارشدن؟! آقا! ما شدیم خوشه سه! برای فقرای قوم با شیب ملایم ...
بازخوانی زندگی نامه سردار حزب الله گیلان شهید حاج شیخ ابوالحسن کریمی
... سرانجام سيزده فروردين 1365 شب پرستان منافق ، از لانههاي تنگ و تاريك خود بيرون خزيده و در پناه تاريكي شب قامت استوار منادي قسط و عبد صالح خدا را در كنار «مسجد گلشاهي» لاهیجان آماج رگبار گلولههاي نفاق قرار ميدهند»
بنده اینکار را انجام می دهم!
... مرد میخواست حداقل دویست ، سیصد نفر رزمنده را از میان هزاران تیر و خمپاره که دشمن دیوانه وار بر سر بچه ها می ریخت عبور دهند .
نام پدردو شهید گیلانی که گفت مرا پدر «سه شهید» خطاب کنید چه بود؟
... هنوز سومین فرزندش شهید نشده بود در یک ملاقات بزرگ وقتی گفتند پدر دو شهید ... برآشفته شد و گفت: بگویید پدر سه شهید! آقا... هم شهید میشه...
نام این پدر بزرگوار و سومین فرزند شهیدش را ارسال کنید و هدیه نوروزی از احرار بگیرید
وقتی که لب می گشاید، زخم زبان تو امشب
خورشید جان می سپارد، بر شانه های تو ای کوه!
ای کاش لختی نجوشد، آتشفشان تو امشب
می جوشد این شعله تلخ، از استخوان تو امشب
رو نوشت روزها را، روی هــــم سنجــاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
با نگاهی سر شکسته، چشمهایـــی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
چه کسی میداند که تو در حسرت یک فردایی؟
معبودا
به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم نا آرامم نکند . . .
هیچ چیز از ما نمی ماند مگر فریادها
جیب پیراهنی آغشته به خون را گشتند/ نامه ای را که به مقصد نرسید آوردند / نامه مثل جگر تشنه ی تو سوخته بود
قفل آن باز نشد هرچه کلید آوردند
اینهمه شهید در یک عکس!!
یکی مازندرانی، یکی گیلانی، یکی گلستانی و... یکایک شهرستانها را جمع کردن و با هم دوست و برادر کردن و... همه را باهم به نزد خود بردن........ الهی شکرت

















